جدول جو
جدول جو

معنی نافه بو - جستجوی لغت در جدول جو

نافه بو
خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، مشکبو، معطر
متضاد: بدبو، عفن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافه دم
تصویر نافه دم
معطر، خوش بو مانند نافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه بو
تصویر شاه بو
عنبر، مشک، برای مثال بی قیمت است شکّر از آن دو لبان اوی / کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی (رودکی - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فِ)
خوشبوی. معطر:
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهارنافه بوی است.
خاقانی.
، کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. (برهان قاطع). کنایه ازگنده دهن، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است متعفن. (آنندراج). کنایه از گنده دهن. (انجمن آرا) :
هم نشینی که نافه بوی بود
خوبتر زآنکه یافه گوی بود.
نظامی.
، کنایه از سخن چین. (انجمن آرا). سخن چین و نمام را گویند. (از برهان). نمام و سخن چین را گویند که سخنی را پراکنده کند چنانکه نافه بوی را پراکنده کند. (از مؤید الفضلا)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
پیری که موهایش مثل موی نافه سفید شده باشد. (آنندراج). رجوع به نافه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشکین با خود دارد. که نافه با خود دارد. آهوئی که نافۀ مشکین دارد
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ یِ)
ناف مشکین آهو. نافه:
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
شیرمردان را از نافۀ آهو کم نیست.
خاقانی.
هنرت مشک نافۀ آهوست
چه عجب مشک درد سر زاید.
خاقانی.
نافۀ آهو شده ست ناف زمین از صبا
عقد دوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا.
خاقانی.
نیفۀ روبه چو پلنگی به زیر
نافۀ آهو شده زنجیر شیر.
نظامی.
رجوع به نافه شود.
، کنایه از موی خوشبوی باشد که زلف و کاکل معشوق است. (آنندراج). رجوع به نافه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
آنکه مکتوب می برد. پیک. قاصد. (ناظم الاطباء) :
دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما
گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل.
ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول.
سعدی.
آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست
آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست.
حافظ.
- مرغ نامه بر، کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء) :
بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست
مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند.
مشفقی.
شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است.
صائب.
چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم
نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم.
عذری بیگدلی
لغت نامه دهخدا
رجوع به شاه بوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
قاصد، پیک، آنکه مکتوب میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو مانند نافه بسیار معطر: مه چو مشاطگان زده بر رخ سیب خالها سیب برهنه ناف بین نافه دم از معطری. (خاقانی. سج. 429)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه خر
تصویر نافه خر
آنکه نافه خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف بر
تصویر ناف بر
ناف بریده: (پنداری از روز ازل این دو بمهر ناف بر شده اند)
فرهنگ لغت هوشیار
پستچی، پیک، قاصد، نامه رسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد