خوشبوی. معطر: بر عیش زدند ناف عالم اکنون که بهارنافه بوی است. خاقانی. ، کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. (برهان قاطع). کنایه ازگنده دهن، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است متعفن. (آنندراج). کنایه از گنده دهن. (انجمن آرا) : هم نشینی که نافه بوی بود خوبتر زآنکه یافه گوی بود. نظامی. ، کنایه از سخن چین. (انجمن آرا). سخن چین و نمام را گویند. (از برهان). نمام و سخن چین را گویند که سخنی را پراکنده کند چنانکه نافه بوی را پراکنده کند. (از مؤید الفضلا)
خوشبوی. معطر: بر عیش زدند ناف عالم اکنون که بهارنافه بوی است. خاقانی. ، کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. (برهان قاطع). کنایه ازگنده دهن، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است متعفن. (آنندراج). کنایه از گنده دهن. (انجمن آرا) : هم نشینی که نافه بوی بود خوبتر زآنکه یافه گوی بود. نظامی. ، کنایه از سخن چین. (انجمن آرا). سخن چین و نمام را گویند. (از برهان). نمام و سخن چین را گویند که سخنی را پراکنده کند چنانکه نافه بوی را پراکنده کند. (از مؤید الفضلا)
ناف مشکین آهو. نافه: خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او شیرمردان را از نافۀ آهو کم نیست. خاقانی. هنرت مشک نافۀ آهوست چه عجب مشک درد سر زاید. خاقانی. نافۀ آهو شده ست ناف زمین از صبا عقد دوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا. خاقانی. نیفۀ روبه چو پلنگی به زیر نافۀ آهو شده زنجیر شیر. نظامی. رجوع به نافه شود. ، کنایه از موی خوشبوی باشد که زلف و کاکل معشوق است. (آنندراج). رجوع به نافه شود
ناف مشکین آهو. نافه: خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او شیرمردان را از نافۀ آهو کم نیست. خاقانی. هنرت مشک نافۀ آهوست چه عجب مشک درد سر زاید. خاقانی. نافۀ آهو شده ست ناف زمین از صبا عقد دوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا. خاقانی. نیفۀ روبه چو پلنگی به زیر نافۀ آهو شده زنجیر شیر. نظامی. رجوع به نافه شود. ، کنایه از موی خوشبوی باشد که زلف و کاکل معشوق است. (آنندراج). رجوع به نافه شود
آنکه مکتوب می برد. پیک. قاصد. (ناظم الاطباء) : دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند. کمال الدین اسماعیل. ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول. سعدی. آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست. حافظ. - مرغ نامه بر، کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء) : بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند. مشفقی. شریک دولت خود را نمی توانم دید به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است. صائب. چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم. عذری بیگدلی
آنکه مکتوب می برد. پیک. قاصد. (ناظم الاطباء) : دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند. کمال الدین اسماعیل. ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول. سعدی. آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست. حافظ. - مرغ نامه بر، کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء) : بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند. مشفقی. شریک دولت خود را نمی توانم دید به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است. صائب. چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم. عذری بیگدلی